کفشها برای راه رفتن
لبها برای بوسیدن
ساعتها برای مردن
بوی برهنه ات را در بطری کوچکی انداختم
دادم دست هفت دریا
وحشی جزیره ای که روی نقشه نیست
با چشمان سرخ زنگارخورده اش
دل ببازد به آن
ساعتها برای مردن وقت دارم
من بوسه ای از ماه ترین پیشانی زمین دزدیده ام
و بر ساحل که راه می روم
کفشهایم را روی شانه می اندازم
دوستت دارم
|¯`'•.¸ سمیـــرا ¸.•'´¯|